۱۳۹۸ فروردین ۱۹, دوشنبه

فرازهایی از زندگی جاودانه‌فروغ اشرف، مجاهد قهرمان حسین احمدی جیحون آبادی


مشخصات مجاهد شهید حسین احمدی جیحون آبادی
محل تولد: صحنه کرمانشاه
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 57
تحصیلات: دانشجوی جامعه‌شناسی در فرانسه
محل شهادت: شهر اشرف
تاریخ شهادت: 1390

با ۳۰سال سابقه مبارزاتی و دارای ۲فرزند

در مسیر آشنایی با زندگی شهیدان گاه به نقاطی می‌رسیم که بی‌اختیار سکوت می‌کنیم. سکوتی که با هزار فریاد و شگفتی می‌آمیزد و تحسین هر ناظری را برمی‌انگیزد. زندگی مجاهد قهرمان حسین احمدی نیز آمیزه شورانگیزی از همین شگفتیهاست، مدار ستایش‌انگیزی از زلالی، ایمان، مجاهدت، پایداری و دست شستن سخاوتمندانه از همه چیز برای آزادی میهن و هم میهنانش. این‌جا گردنه‌های سخت پیکار است. گلوگاه و دیوار بلندی که در نبرد فاتحان (۳۶ گروگان اشرفی) فرو ریخت. حسین احمدی یکی از سی وشش مجاهد قهرمانی بود که در حمله شش وهفت مرداد ۸۸ به اشرف توسط مزدوران مالکی به گروگان گرفته شد. همان قهرمانان که با اعتصاب‌غذای هفتاد و دو روزه، که هفت روز آن اعتصاب خشک بود، با جانهای بی‌رمقشان دشمن را به شکست کشاندند و فاتحانه به اشرف برگشتند. حسین به همراه دیگر گروگانهای همرزمش به هنگامی که در همان روزها در زندان مالکی بود در نامه‌ای از زندان خطاب به مسئولان و همرزمانش در اشرف نوشت:
«خوشحالم که از جانب شما و به نمایندگی از شما این فرصت را به‌دست آوردیم که در صحنه‌یی دیگر شعله جنگ را به جان دشمن بیندازیم…».

حسین که در زمان انقلاب دبیرستان را به‌پایان برده بود، در زادگاهش کرمانشاه مانند بسیاری از جوانان در جستجوی یافتن حقیقت بود، خیلی زود، به ماهیت پلید و ارتجاعی خمینی پی برد:
«در روزهای بعد از عید۵۸ فهمیدم که در وادی دیگر افتادیم و در همین زمان خودم را برای ادامه تحصیل در فرانسه آماده می‌کردم و هر وقت جهت کارهایم به تهران می‌رفتم سری به دانشگاه می‌زدم که درگیریهای طرفداران ارتجاع را با مردم می‌دیدم و بعد هم که در شهریور ۵۸ رفتم فرانسه…».

اما دوران آرامش دانشجویی و زندگی راحت در فرانسه زیاد طول نکشید و حسین با دیدن جنایتهای خمینی برخاست و تلاش کرد با عملش مرهمی بر زخمهای مردمش باشد:
«با شروع آشناییم با سازمان و ورود به سال ۶۰ و تظاهرات ۳۰خرداد و بالا رفتن فاصله و شکاف بین اسلام خمینی و اسلام مجاهدین و آشنایی بیشتر با سازمان و برادر، دیگر احساس می‌کردم به چیزی که تشنه‌اش بودم رسیده‌ام».

او دیگر در پوست خودش نمی‌گنجید و پس از سالها تلاش برای رسیدن به خط مقدم پیکار، خودش را به منطقه و ارتش آزادی رساند.

«عمیقاً اعتقاد دارم که این ارتش، این بازوی استوار خلق با رهبری آگاه و شایسته‌یی چون مسعود و مریم به امید صدساله مردم ایران جواب مثبت داده و خواهد داد. پس جان من دیگر چه ارزشی دارد؟ در برابر آزادی خلق ایران و نسلهای آینده و رهبرانم. امضا».

در نشست بزرگ فاتحان در اشرف، پس از پایان پیروزمند اعتصاب‌غذای ۷۲روزه گفت:
«برادر یک چیزی بگم من نمی‌خواستم زیاد وقتتون رو بگیرم؛ من رفته بودم خوب، دنبال درس و اینها اصلاً کاری به این چیزها نداشتم بعد یکسر رفتم به‌خاطر زبان سریع‌تر راه بیفتم رفته بودم مدرسه دور بودم بعد اومدم دانشگاه دیدم وضعیت اینجوریه اون ور توده‌یی هست اون ور حزب‌اللهی میز گذاشته بعد بچه‌های چپ هستند.

من سال آخرهای ۵۷بود رفتم ولی سال ۶۰بود برگشتم این فضا رو دیدم، بعد مجاهدین رو دیدم اصلاً مجاهدین چیز دیگری بودند مجاهدین فقط اسمشون رو شنیده بودم اون هم بعد از انقلاب بعدش من یک تظاهراتی بود یکی اومد کومله گفت تو هم کردی بیا با ما گفتم باشه من برام فرقی نمی‌کنه بعد یک دفعه دیدم می‌گن که مجاهدین دارند می‌آیند نیفتند جلو من انگار واقعاً شوکه شدم گفتم مگر این حرفها رو داریم همونجا قطع کردم رفتم توی مجاهدین همونجا هم اولش گفتم تو فقط دعا کن اگر هیچ کاری نمی‌کنی دعا کردم آخرش سر از این‌جا درآوردم…».

مجاهد شهید حسین احمدی هرگز در تلاش برای آزادی و رهایی مردمش تردید نکرد و همان‌طور که خودش می‌گفت با گامهای استوار تا آخرین قطره خونش در مسیر سرنگونی برای آزادی مردمش جنگید:
«ثابت قدم و استوار با الگویی مانند رهبر تاریخی خود، پایمان را چون میخ در زمین می‌کوبیم و می‌کوبم و هدفی جز سرنگونی و آزادی را مشروع نمی‌بینم…».

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید