مشخصات مجاهد شهید بهرام برادران (گوران)
محل تولد: كرمانشاه
سن: 31
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: شیراز
زمان شهادت: 1379
موجی پرخروش که خونفشان شد، دریا شد گرامی باد خاطره تابناک مجاهد خلق بهرام برادران(گوران) فرزند دلاور مردم کرمانشاه
مجاهد خلق، بهرام برادران گردی سلحشور از خطه مجاهدپرور کرمانشاه و از نسل مجاهدینی بود که از سالهای ابتدای حکومت آخوندی پا در مبارزه با ارتجاع مذهبی گذاشت. بهرام در سال 48 متولد شد و در سال59، یعنی زمانی که هنوز بیش از 11سال نداشت، توسط برادر قهرمانش، مجاهد شهید محمدهادی برادران با مجاهدین آشنا گردید و بهسلک هواداران آنان پیوست. از آن زمان زندگی سی و یکساله بهرام در مبارزه مستمر و پرتلاطم با ارتجاع هار و سرکوبگر خلاصه میشود.
سالهای اول زندگی مبارزاتی بهرام در کنار برادر مجاهدش در افشاگری سیاسی علیه ارتجاع حاکم سپری میشود. او میلیشیای پرشور و کوچکی است که با نوشتن شعار علیه ارتجاع، شرکت در مراسم مجاهدین، فروش نشریه و آموزشهای ابتدایی یک مبارزه سهمگین و پرتلاطم سالهای بعد را بهخوبی فرامیگیرد. دستگیری برادر مجاهدش، که سمت آموزگاری بهرام را داشت، در سال60، بهرام را وارد یک مرحله حساس از زندگی مبارزاتیش میکند. مرحلهیی که 7سال مدام استمرار مییابد و بهرام را با فراز و نشیبهای بسیاری آشنا میکند. او در این مدت پیک پرشور مجاهدین اسیر است که پیامهای اسیران را بهبیرون منتقل کرده و اخبار مقاومت را بهداخل زندان منتقل میکند. یکی از مجاهدینی که در همان ایام در زندان دیزلآباد کرمانشاه از نزدیک شاهد فعالیتهای بهرام بوده است میگوید: «بهرام در آن ایام برای ما پیک انقلاب بود. هربار که بهملاقات محمدهادی میآمد با دستی پر برایمان اخبار مقاومت و عملیات بیرون زندان را میآورد و اخبار زندان را میگرفت و بهبیرون منتقل میکرد. او در ملاقاتها از کوچکترین لحظات غفلت پاسداران استفاده میکرد وبا ایما واشاره هم که شده،اخبار بیرون را بهما منتقل مینمود. چیزی که کاملاًً چشمگیر بود جسارت و شجاعت این میلیشیای نوجوان بود که به ما درس مقاومت میداد. او از پشت میلهها همیشه دستانش را بهنشانهی همبستگی بههم میفشرد ومشت گره کردهاش رانشانمان میداد و بهما پیام میداد: «مقاومت کنید». یادم هست چندین بار پاسداران متوجه فعالیتهای بهرام شدند و با قطع ملاقات و تهاجم بهخانوادهها و ضرب و شتم آنان سالن را بههمریختند. اما بهرام هربار با شجاعت بیشتری کار خود را ادامه میداد». سالهای بعد بهرام درباره آن ایام گفت: «یکی از مزدوران در دبیرستانی که درس میخواندم من را میشناخت. بارها توسط او مورد آزار و اذیت قرار گرفتم. آنها هرروز صبح بهبهانهیی معطلم میکردند تا از درب ورودی نتوانم وارد دبیرستان بشوم. بعد مرا پیش مدیر میفرستادند ومیگفتند چرا دیر آمدی درحالیکه خودشان من را معطل نگهداشته بودند. بعد جلو شاگردان کلاس شروع بهکتک زدنم میکردند. خودکار را بین دو انگشتان و روی لاله گوشم میگذاشتند وفشار میدادند. آنها در کمال ناجوانمردی از گرفتن انتقام از برادر یکزندانی مجاهد لذت میبردند. از همانجا بود که من نیز کینهام را نسبت بهخمینی و عشقم را بهمجاهدین تقویت میکردم». بهرام در این زمینه خاطرهیی شنیدنی را نقل میکند: «یک روز رفته بودیم استادیوم فوتبال. گفتند سرپرست تربیت بدنی برای بازدید و تماشای بازی آمده است. وقتی با او مواجه شدم خشکم زد. او همان بازجو و شکنجه گر مجاهدین و بهخصوص برادرم هادی در زندان بود. دیدم در رژیمی که همه جای آن چنین دژخیمان و جلادانی سرکار باشند ورزش وتربیت بدنی چه مفهومی جز شکنجه وآزار دارد؟ بههمین دلیل بلافاصله از زمین بیرون آمدم و دیگر پشت سرم را نگاه نکردم».
در سال64، برادر اسیرش و تنیچند از مجاهدین اسیر دیگر از زندان آزاد میشوند. فرصت مغتنمی به دست میآید تا بهرام با قهرمانان در زنجیری که سالهای پررنجی را کشیده و با مقاومت خود دژخیمان را به تسلیم واداشتهاند بیشتر آشنا شود و تجربیات آنها را بیاموزد. در این دوره او با مجاهدین قهرمانی چون رامین بنیعامریان ومحمد مهدی حیدری ومرتضی امیری و... از نزدیک آشنا میشود. این مجاهدین قهرمان همراه با هادی (برادر بهرام) درصدد وصل مجدد بهسازمان بودند. اما زمانی که قصد خروج از کشور را داشتند دستگیر و بعداً در جریان قتلعام سیاه تابستان67، همگی بهدار آویخته شدند. بهرام در این فاصله از آنها بسیاری چیزها آموخت و بعدها همواره بهویژه از تأثیراتی که از مجاهد شهید رامین بنیعامریان گرفته بود، سخن میگفت. رابطه عمیق ایدئولوژیک با مجاهدین در بهرام کینهیی عمیق را نسبت بهقاتلان سفاک آنان صیقل میداد بهطوری که در سالهای بعد بهرام در یک نامه دادخواهانه بهمقامات ملل متحد درباره آنان نوشت:«برادرم را دوباره دستگیر کرده و به7سال زندان محکوم کردند. در سال67، درحالیکه یکسال از دوران محکومیت خود را پشتسر گذاشته بود او را همراه با تمامی زندانیان مجاهد شهرمان در زندان گوهردشت بهدار آویختند. مجاهدینی همچون جلال نوری، ذبیحالله چهری، جواد ندیمی، اصغر رادمنش، نسرین کاکایی، پرویز مجاهدنیا، شهریار سنجابی، اکبر بیژنی، محمد خان محمدی، سیروس کهریزی و».
بعد از قتلعام وحشیانه زندانیان مجاهد بهرام دیگر درنگ را جایز ندانست و با انبوهی سند و مدرک و عکس از شهیدان مجاهد خلق بهسازمان میپیوندد تا در ادامه راه آنان مسیری پرتلاطمتر را طی کند.
ورود بهرام بهمناسبات تشکیلاتی یک سرفصل کیفی در زندگی مبارزاتی او است. او که طی سالیان نوجوانی فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سرگذاشته خصائل و ویژگیهای یک انقلابی پاکباز و سختکوش را کسب کرده، با قلبی مالامال از عشق بهمجاهدین و کینه نسبت بهارتجاع حاکم آمده است تا از خود مجاهدی دیگرگونه بیافریند. مجاهدی که در یکی از جملات سالهای بعد خودش بهموجزترین کلام توصیف شده است: «کسی که پا در راه مبارزه میگذارد بایستی شکافنده باشد و این سختیها هستند که باید در مقابل او بهزانو درآیند». و او خود سمبل تمام عیار این مجاهد «شکافنده» و تسلیم ناپذیر بود.
همرزمان بهرام همگی براین باورند که پی بردن بهویژگیهای انقلابی او نیازمند سپری کردن زمانی طولانی نبود. یکی از آنها میگوید: «کافی بود چند برخورد ساده با او داشته باشی تا بهشخصیت انقلابی و خصائل انسانی او پیببری. او ساده و بیریا و مهربان و بسیار کم حرف و فروتن بود. همیشه باشرمی انقلابی حرف میزد. اما در عین حال وقتی که صحبت مبارزه تمام عیار با آخوندها و پاکبازی و فداکاری بهمیان میآمد شیری بود جسور، غران و مهاجم که هیچ کس یارای مقابله با او را نداشت». یکی دیگر از همرزمانی که مدت کوتاهی با او بوده، نوشته است: «بهرام اعتماد بهنفس عجیبی داشت. با اینکه کمتر از خودش میگفت ولی بیباکی و جسارت از چشمهایش شعله میکشید. هروقت بهاو نگاه میکردم یک جنگل آتش شعلهور در نظرم مجسم میشد که در لحظه لازم زبانه میکشد و دشمن را فرامیگیرد». مجاهد دیگری که سالهای متمادی با بهرام زندگی کرده است خاطرات خود را از او این گونه بیان کرده است: «بهرام را بهدلسوزی و مسئول بودن در کار میشناختم. این شناختم حاصل تجربههای فراوانی است که در کارهای مختلف با او داشته ام. وقتی پای کار و مسئولیت بهمیان میآمد بهرام سر ازپا نمیشناخت و زمانی که موقع فداکاری و مایهگذاری بود بهرام همیشه سقفهای جدیدی از فدا و ایثار ارائه میداد که همه ما را متحیر میکرد.»
فداکاری و از خودگذشتگی بهرام که از عشق بیکرانش نسبت بهمجاهدین و همرزمانش نشأه میگرفت یکی از ویژگیهای بارز بهرام بود که مسئولان و تحت مسئولان او نیز رویش انگشت میگذارند. یکی از مسئولان او نوشتهاست: «بهرام یک ویژگی برجسته داشت. او بدون اینکه دنبال نام و نشانی باشد کار میکرد و از کار خسته نمیشد. با وجود اینکه طی دوران تشکیلاتی خودش آموزشهای بسیاری گرفته بود و در همه آنها مربی بود اما هیچگاه تظاهر نمیکرد او در هر کاری که انجام میداد یک ارزش ایدئولوژیک را جاری میکرد و همین دینامیسم زیادی بهاو میداد تا کارها را با جان و دل انجام دهد».
نظیر همین برداشت را یکی از تحت مسئولانش در نمونهٌ دیگری بیان کرده است: «در مدتی که من تحت مسئول او بودم بهچشم میدیدم که بهرام شب و روز نمیشناسد. به تنها چیزی که فکر میکرد این بود که چگونه الزامات پیشرفت جمعی کار را فراهم کند. بارها او را دیده بودم که بهرغم بیماری و تجویز دکتر برای استراحت تا آخرین لحظاتی که اجازه داشت کار میکرد و زحمت میکشید».
اما از زندگی بهرام دلاور نمیتوان سخن گفت بدون اینکه از سرفصل تعیین کننده انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین سخنی بهمیان آورد. در واقع بهرام همانطور که خود بارها برزبان آورده بود، یکی از زادگان انقلابی بود که در صدر افتخارات ایدئولوژیک مجاهدین فردای درخشان آنان را تضمین کرده است. بهرام برآمده از کوره این انقلاب مجاهدی میشود با ارزشهای نوین و خصائل و ویژگیهای جدید. او همواره خود را مدیون این انقلاب میدانست و میگفت: «من هر چه که دارم از خواهر مریم است. او بود که در پرتو یک ارزش والای ضد استثماری واقعیت برادر مسعود را بهما شناساند. بیشترین ناسپاسی ما نسبت بهانقلاب خواهر مریم این است که ارزشهایی را که او بهما شناسانده، نادیده بگیریم. انقلاب مریم در یک کلام یعنی انقلاب در ارزشها و ما باید پیشگامان تحقق آنها باشیم». از این پس زندگی و رزم و مجاهدت بهرام در یک کلمه خلاصه میشود. در بهکارگیری ارزشهای نویافتهاش از انقلاب و کمک بهدیگران برای جاری کردن آنها در مناسبات تشکیلاتی و مبارزاتی. به همین دلیل آنچه که بیشترین درخشش را در عملکرد بهرام داشت و همرزمانش برروی آن انگشت میگذارند روابط انقلابی در مناسبات جمعی او بود. او بههمان اندازه که بی سروصدا کار میکرد و از پذیرش خطر باکی بهدل راه نمیداد در نشستهای انتقادی ضعفهای کار خود را با شجاعت تمام بیان میکرد و بارها میگفت :«انتقاد و انتقاد از خود سنگینترین سلاحی است که در دست هر مجاهد است. اگر ما از خود انتقاد نکنیم یعنی اینکه به دشمن شلیک نکردهایم».
این روند انسانساز و انقلابیپرور، بهرام را درصحنه نبرد با دشمن بهگردی دلیر و بیباک تبدیل کرده بود.
مجاهد قهرمان بهرام برادران سرانجام در روز 20 آبان 1379، وقتی توسط مزدوران اطلاعات آخوندی مورد شناسایی قرار گرفت و پس از چند ساعت تعقیب و گریز بهمحاصره گلههای مزدوران درآمد و طی یک نبرد حماسی و نابرابر بهخاک افتاد و خون پاکش را تقدیم آزادی مردم و میهنش کرد.
مریم رجوی: بله، چنانکه مسعود، درباره این شهیدان گفته است: این خونهای پاک، جوشیدن آغاز خواهد کرد... و خمینی نخواهد توانست این شعله را خاموش کند...
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید