مشخصات مجاهد شهید فرانک طاووسی
محل تولد: کرمانشاه
تحصیلات: دانشجو
سن: 27
محل شهادت: رشت
تاریخ شهادت: 1367
خون فرانك طاووسی گرز گردن فراز كرمانشاه، سبزه زارگيلان را سرخفام كرد
فرانك طاووسي درسال 1340 در كرمانشاه متولد شد. تحصيلات مقدماتی تا سطح ديپلم را در شهر خود بپايان رسانيد. درسال 58 بعنوان دانشجوى دانشگاه گيلان پذيرفته شد. با فعاليت گروههای سياسی دردانشگاه گيلان، او به مجاهدين پيوست.
در دانشگاه درروشنگری درمورد جريانات چماقداری وعملكردهای حزب جمهوری بعنوان پشت پرده اين اعمال نقش فعالی داشت. درارديبهشت 59 چماقدارن خمينی به دانشگاهها حمله كرده و به قلع وقمع وقتل تعداد زيادى از دانشجويان مبارز اقدام نمودند.
دانشگاهها را اشغال كردند و عملا دانشگاهها تعطيل شد.
مجاهد شهید فرانك طاووسی نيزبه جمع هواداران بيرون ازدانشگاه پيوست. هر روز دستگيری وسركوب نيروهای انقلابی بيشتر می شد.
چون آنها سياست های ضد مردمی خمينی را درزمينه گسترش اختناق وانحصارطلبی رژیم افشا می كردند.
در يكی ا ز اين افشاگری ها، فرانك به همراه يكی ازدوستانش دستگيرشد. مدت دوماه درزندان سپاه پاسداران در منطقه پل عراق رشت درزندان بود. بعد ازدوماه كه هيچ پرونده ای عليه او نداشتند مجبور به آزادی او شدند.
درارديبهشت 60 مجددا، توسط كميته چی ها دستگيرشد. اين بار به مدت 4 سال درزندان بود. بسياری از دوستان وهم دانشگاهيهای او نيز درزندان بودند. او به عينه ميزان شقاوت رژيم درشكنجه و اعدام دوستانش را ديد. همه آنها به جرم دفاع از آزادى واعتراض به سركوب واختناق رژيم دستگير شده بودند.
خانواده فرانك اهل كرمانشاه بودند. آنها برای ملاقات فرزندشان، ازكرمانشاه به رشت می آمدند كه بتوانند 10 دقيقه با فرزندشان ملاقات كنند.
پدرفرانك می گفت: گاهی اوقات به ما ملاقات هم نمی دادند. برای ملاقات فرانك یک روزقبل به رشت می آمديم. به يك هتل و يا مسافرخانه ميرفتیم كه فردا يا پس فردا بتوانیم 10 دقيقه او را ببينيم. تازه گاهي اوقات می گفتند روز ملاقات عوض شده ومن مجبور بودم چند روز يا يك هفته دررشت بمانم. زندگي و بچه هايم دركرمانشاه را ول كرده بودم. فرانك 4 سال را درزندان رشت سپرى كرد.
پس از 4سال پايدارى كه هيچ اطلاعاتی به دشمن نداد او را آزاد كردند. با آزادشدن فرانک، او به يك زندان بزرگترى بنام جامعه لگد كوپ شده خمينی رفته بود.
فرانك مي گفت: «هرگز يك روز زندگی دراين جامعه برايم قابل تامل نبود. از همان شب اول بدنبال اين بودم كه زندانيانی كه قبل ازمن آزاد شده بودند را ببينم. به خيابان و مكانهای مخلتف می رفتم تا شايد كسی را ببينم.«
سرانجام فرانك بخاطرتلاش های سختكوشانه خود موفق شد. او يكی ازدوستان قديمی خود را ديد وتوانست ازطريق او امكان خروج از شهر رشت را فراهم كند. اما فرانك در نقطه ای دیگر مجددا دستگيرشد.
باز هم زندان و شكنجه و اينكه كجا برای چه رفته بودی. يكي ازدوستان فرانك درزندان گفت:
«فرانك فرد بسيار شوخ طبع وخندانی بود. برغم كمبودها و فشارها واذيت وآزار زندانبان و بازجوها، او هميشه شاداب و با روحيه بود.
با حداقل امكانات تلاش می كرد كه محيط بند را تميز، و منظم نگه دارد. او روزانه ورزش ميكرد، برغم اينكه ورزش را در زندان ممنوع كرده بودند و ورزش كردن تنبيه داشت. يك بار يكی از زندانيان سر موضوعی با زندانبان زن ، جروبحث كرد. زندانبان رفت وبه مسئول قسمت داخلی زندان اين موضوع را گفت. او به بند آمد وگفت كه چه كسی با زندانبان جروبحث كرده بود؟ فرانك فورا گفت كه من بودم.! با اينكه او نبود اما بخاطر دوست زندانيش اين حرف را زد. فرانك را به بازجويی بردند و مورد ضرب و جرح قراردادند، بطوريكه صورتش كبود شده بود.»
او براحتی بخاطر ديگران فداكارى می كرد. سختی ها واحتمال شكنجه وبازجويی را به جان مى خريد. يك بار هم، دررابطه با هواخورى، زندانبان به بچه ها توهين كرد. فرانك فورا به آن زندانبان اعتراض كرد وگفت فكر نكن كسی از شما مي ترسد. او را به انفرادی بردند ومدتی تنبيهی درانفرادی بود.
با اينكه دانشجو بود و سر او حساس بودند اما هميشه از زندانيان در مقابل عوامل رژيم دفاع می كرد. بازجوها مي گفتند تو كه كرمانشاهی هستی برای چه دررشت ماندی حتما آدم مهمی بودی گفته بود:
«ايران وطن من است هرجا بخواهم میمانم وهرجا بخواهم مي روم.«
در8 مرداد 1367 فرانك طاووسی را صدا زد ند. دقايقي بعد از خروج از بند زندانبان گفت، وسايل او را هم بدهيد. مدتي بعد مريم خباز، فرشته بابايی، مريم واحدی را هم بردند. ازآذر 66، طرح جداسازی زندانيان شروع شده بود. آنها منتظر فرمان بودند كه قتل عام زندانيان سياسی را آغازكنند. سرانجام در اواخرمرداد، فرانك و يارانشان را حلق آويز كردند.
جلادان و دژخيمان خمينی، زمينه اين كشتارها را از قبل آماده كرده بودند. فرانك و همرزمان او خود را برای هر شرايطى آماده كرده بودند.
هرگز، كوتاه آمدن در مقابل شكنجه گران و قاتلان مردم ايران در نزدشان جايی نداشت.
آنها هرگز يك لحظه هم، تسليم شقاوت و دنائت جلادان نشدند.
درودهای بیپایان بر ستارگان نورافشان آسمان انقلاب ایران، شهیدان سرفرازقتل عام سال67
آنها سالهاست بر سر دار رفتهاند، اما سرود سرخ آزادی بر زبان آنها جاری است.
مریم رجوی: بله، ایستادگان بر سر موضع مجاهدین برای آزادی ملت ایران، همان استوارکنندگان مرزهای خونین میان شرف و آزادگی با تسلیم و بندگیاند و وجدان ناآرام جامعه ایران و بذرافشان قیام و اعتراض هستند.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید